دیکشنری
داستان آبیدیک
خسته کننده
english
1
general
::
tiring, hard, wearing, dull, exhausting
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
خست کردن
خستگی
خستگی اصطکاکی
خستگی پذیری
خستگی فلز
خستگی گرمایی
خستگی مادر
خستگی مفرط
خستگی ناپذیر
خستگی هیجانی
خسته
خسته ام
خسته بودن
خسته شدن
خسته و مانده
خسته کننده
خستهکننده
خستو
خستو شدن
خسخس
خسخس کردن
خسران آمیز
خسرو
خسروانه
خسروانی
خسروپرویز
خسروی
خسوف
خسوف کردن
خسک
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید